رایانرایان، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 26 روز سن داره

رایان یکی یه دونه ی مامان و بابا

درد و دل های مادرانه!

رایان رو دیروز بردم دکتر برای چکاب!گفت وزن نگرفته!خیلی ناراحتم!ا ین دکترا هم که بلدن فقط تو دل آدمو خالی کنن!حالا باید چی کار کنم؟!از بس شیطون شده!زودتر از  با ما بیدار میشه و به سختی هم باید بخوابونمش! یعنی دلمون هم نمیاد بخوابه چون همین طور برامون میخنده به خصوص وقتی بابایی باهاش حرف میزنه! خنده هاش هم دیگه صدا دار شده تا قبل از این فقط تصویر داشت ولی حالا تصویر و صدا رو با هم داره! نمیدونم چی کار کنم!آخه ماه قبل خوب اضاف کرده بود حتی بیشتر از حد نرمش اما الان فقط 100 گرم!!از حق هم نگذریم این ماه خیلی ماه پر استرسی بود برام!بابایی که همش سر کار بود و آخر هفته ها هم یونی من هم که همش تو خونه !تازه چند وقته کام وصل شده از تنهایی دراومدم...
21 آبان 1391

پسرم 5 ماهه شد!

امروز 20 آبانه و پسرم چهار ماهش تموم شد و وارد 5 ماهگی شد !اصلا باورم نمیشه مثل برق روزا دارن میگذرن و رایان روز به روز داره بزرگتر و بامزه تر میشه! ولی چیزی که جالبه من اصلا قیافه ی مثلا هفته قبلشو نمیتونم به یاد بیارم عکساشو که میبینم باورم نمیشه که این قد کوچولو بوده!امروز وقتی خوابیده بود خیلی ژست باحالی گرفته بود سریع ازش عکس گرفتم خیلی با مزه بود!الهی فداش بشم ببینین چه قد جالب خوابیده!   این دو روز همش مهمون داشتیم و رایان اون قد با ما همکاری کرد که نگو! مهمونامون شاخ درآورده بودن و فقط میگفتن چه قد این بچه آرومه هیچ صدایی ازش درنمیاد! خدا رو شکر که پسر به این خوبی دارم!براش اسفند ریختم ولی بازم میرم میریزم!این هم از عکسش که...
20 آبان 1391

پسرم خیلی نازه!!

سلام .... وقت کردم بازم بیام!!! صبح با رایان رفتم بیرون! گذاشتمش تو کالسکه اشو و رفتم اولش خوابید ولی بعد بیدار شد از ترس اینکه نکنه شیر بخواد و گریه کنه زودی برگشتم ولی گریه که نکرد هیچ همش برام صدای آغون آغون درآورد و باهام حرف تا رسیدیم خونه!پیاده روی خوبی بود!! الن خوابیده جیگر مامان و تا بیدار نشده چند تا از عکساشو میخوام بزارم!خدایی یکی یه دونم خیلی نازه!! اینجا رایان 20 روزشه!   و اینجا هم دو ماه و نیمشه!   و اینجا هم پشت فرمون ماشین بابایی نشسته!!   و اینجا هم بغل بابایی میخنده!! قربونت بشم الهی مامانی که این قد ناز و بلایی!به نظرتون این طور نیست؟! ...
17 آبان 1391

پسرم تو بغلمه!

  از قدیم گفتن ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه است! میدونم خیلی زیاد تو نوشتن و آپدیت کردن وبلاگم تنبلی کردم ولی بعد از به دنیا اومدن پسرم درگیر اسباب کشی بودیم و همین دیروز تازه کامپیوترو راه انداختیم!!!   خلاصه امیدوارم یه روز پسرم گله نکنه که چرا از اول به دنیا اومدنشو تو وبلاگش ننوشتم!!! چی بگم والا!!!!     بی خیال!! بزارین از دردونمون براتون بگم!!! پسر گلم صبح روز سه شنبه بیست تیر 91 ساعت 7 و نیم صبح به دنیا اومد و با اومدنش دنیای من و بابایی رو از این رو به اون رو کرد اگه بخوام از روزای آخر بارداریم بگم باید بگم که بی صبرانه منتظر بودیم هر روز اتاقش رو مرتب میکردم هر چی کم و کسری بود میخریدم و خلاصه ب...
17 آبان 1391

نی نی به زودی میاد تو بغلم

سلام عشق مامان و بابا ،امروز ٢٢ اردیبهشته و  عزیز دلم فقط 10 هفته ی دیگه مونده که بیای , خدا کنه این 10 هفته هم به خوبی و سلامتی بگذره و راحت بیای پیشمون  قربونت بشم الهی که مامانیو اصلا اذیت نکردی  بابایی همش میگه کاش زودتر تیر ماه بشه و نی نی خوشکلمون زودتر به دنیا بیاد ، آخه دل مامان و بابا برا دیدنش ضعف میره  گل پسرم خیلی وقت بود میخواستم بیام وبلاگ درست کنم ولی مامانیو تنبل کردی   عزیزم دیروز تخت و کمدتو  رسما سفارش دادیم دیگه انشالا تا هفته دیگه اتاقت آمادست مامانی , عزیز دلم برا اومدنت لحظه شماری می کنیم  قربونت بشم که الان که دارم اینو مینویسم میفهمی با توام و وول میخوری وروجک مامان , یکی یه دونم سالم به دنیا بیا چون تنها آرزوی م...
22 ارديبهشت 1391