رایانرایان، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 26 روز سن داره

رایان یکی یه دونه ی مامان و بابا

رایان نگو بلا بگو!

هزاران درود ... سرم وحشتناک شلوغه برا خونه تکونی عید ولی گفتم بیام برا پسر کوچولوم اینا رو بنویسم و زود برم ... رایان جون مامانی عشقم نفسم امیدم زندگی من قربون صدای جیغت بشم قربون صدای خنده هات بشم اندازه ی ستاره ها دوستت دارم رایان جون مامانی فضول شدی اساسی  امروز داشتم تو آشپزخونه ظرف میشستم یه صدایی شنیدم برگشتم  دیدم اومدی تو آشپزخونه و داری با دستت میزنی به یخچال دیگه یه لحظه هم نمیشه تنهات گذاشت این پنج شنبه جمعه آقاجون مامان جون مهمونمون بودن و هم تو حسابی کیف کردی هم من چون تونستم کلی از کارای عقب افتادمو انجام بدم!!!کاش زودتر خونه اون طوری که می خوام مرتب بشه و بتونم همش باهات بازی کنم دیگه خنده هات به ریسه تبدیل ش...
12 اسفند 1391

یک اتفاق بامزه

درودی دیگر... امروز یه اتفاق بامزه برامون افتاد گفتم بزار تا داغه بیام بگم دقیقا ربع ساعت پیش!!!... رایان جیگر شیطون حسابی ددری شدی مامانی تا بهت میگیم بای بای دستاتو به نشانه بغل میاری بالا که بریم وقتی که تو راهروییم و میدونیم میخوایم بریم بیرون یک صداهایی در میاری از خودت که آدم شادیتو از ته قلبش احساس میکنه وتی که در هال رو میبندیم که یعنی نمیریم آن چنان لبی میزاری که آدم دلش کباب میشه!! ... خلاصه امروز صبح واسه این احساس بیرون رفتنت شال و کلاه کردم و بغلت کردم و رفتیم بیرون اول رفتیم بانک بعدش رفتیم چند تا آتلیه کودک ببینیم کارشون چه طوری بعدش هم رفتیم سبزی فروشی تا برات جعفری بخرم که تو سوپت بریزم! از وقتی وارد مغازه شدیم تا خرید کنم...
6 اسفند 1391

رایان وروجک!!

درود دیگر بار خدمت همه ی عزیزانم .... رایان داره بزرگ میشه و من ناباورانه بزرگ شدنش رو تماشا میکنم ... رایان جیگرم آن قد بامزه شدی که میخوایم بخوریمت!! کارایی میکنی که آدم از تعجب شاخ درمیاره ! هنوز خیلی از نی نی های بزرگ تر از تو هیچ حرکتی نمیکنن ولی تو سینه خیز میری در حد المپیک!! من و بابایی که جرئت نداریم چیزی رو زمین بزاریم چون یه هویی شیرجه میزنی... دیروز بابایی که چاییش رو خورد فراموش کردیم سینی رو برداریم یه هو یه چیزی بهم الهام شد که بدو بابایی رو صدا کردم و اومدیم دیدیم بله تا میتونستی قند برداشتی و میخوای بخوریشون شانسمون گفت که یه دونه برنداشته بودی چون یه دونه تو دهنت جا می شد ولی چون تمام دستت پر بود جاشون نشده بود!!!  ...
2 اسفند 1391

پسری هشت ماهه شد!!

سلامی گرم به همه ی عزیزانم... دیروز رایان جیگر هشت ماهه شد.... پسرم , عزیزم , عمرم , جونم , نفسم خدا رو شکر که تو رو دارم خدا رو هزاران بار شکر که تو را به ما داد ایشالا که مامانی هشت صد ساه بشی عسلم ... همزمان با هشت ماه شدن هنر نمایی جدیدت رونمایی شد .. جیگرم یه هفته است که تلاش میکنی سینه خیز بری و الان قشنگ میتونی خودتو بکشی جلو و سینه خیز بری دیگه راستی راستی وروجکی شدی برا خودت ... چهارشنبه هم با خاله پرستو تمرین بای بای میکردی و کلی امتحانتو خوب پس دادی دیگه کم کم داری یادش میگیری... خاله پرستو که اینجا بود دید که چه بلایی سر کتابت آوردی به پیشنهادش عکس  خودت و کتابتو میزارم که یادت باشه! من که نصف کاغذ کنده شده...
21 بهمن 1391
1