رایانرایان، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره

رایان یکی یه دونه ی مامان و بابا

این روزهای رایان

درود... انشالا که روزگار بر وفق مرادتان باشد.... و اما این روزهایت چگونه میگذرد رایانم؟!! کاش میدانستی شیرینیت به حدی است که مصرف قندمان به حداقل رسیده است! به حدی زندگیمان را زیبا کرده ای که قابل گفتن نیست ... خوب بزار برات تعریف کنم از خودت... الان که پشت مانیتور نشستم هی میای و دست منو میکشی و با خودت میبری و هر دفعه یه چیز رو بهانه میکنی یه بار در یه بار سنتور بابایی  یه بار هم جاروبرقی... و خلاصه تا میام برات بنویسم کلی سررشته از دستم درمیره!!! چند وقت پیش قطارت رو  که خاله پروانه برات خریده بود رو برات راه انداختم که بازی کنی! کلی خوشت اومد و کلی کیف کردی ولی زود جمعش کردم چون دیگه میخواستی مهندسیش بکنی و دل و رودشو بری...
13 مهر 1392

پانزده ماهگی پسرم

درودی به رنگارنگی پاییز ... پسرکم پاییزت مبارک مامانی رو ببخشش که دیر به دیر برات مینویسه به حساب تنبلی نذار تمام وقتم دربست در اختیار توست البته فکر نکن دارم شکایت میکنم نه اصلا واقعا خدا رو شکر میکنم که تو رو دارم اونم تو که این قدر نازنینی الهی فدات بشم پسر خوب من ... از وقتی که میتونی راه بری دیگه راستی راستی وروجک شدی و همه جا میخوای بری برای همین از صبح که بیدار میشم باهات بازی میکنم تا شب که از خستگی خودت میای بغلم و گاهی با شیر گاهی هم بدون شیر خوردن و فقط از فرط خستگی میخوابی ... از اول مهر که ساعت ها جابجا شدن ساعت خواب ما هم فرق کرده ساعت 6 بیدار میشیم و با بابایی صبحونه میخوریم و بعد که بابایی میخواد بره سر...
3 مهر 1392
1